مدّعيان سفارت و نيابت
:: قسمت سوم ::
اشاره:
در قسمتهاي پيشين اين مقاله به چگونگي شكلگيري گروههاي مدّعي سفارت و نيابت امام زمان(ع) در بحرين پرداختيم. در اين قسمت، نگارندة محترم مقاله، فرجام ايشان و مدّعاي يكي ديگر از اين گروهها را در عراق بيان ميكند.
اعتراف بصري در برابر علما
علما و فضلاي بحرين به مقابله با حركت شوم سفارت و نيابت پرداخته، با قدرت با آن برخورد كردند. آنها از مؤسس اين حركت براي شركت در جلسهاي كه جمع كثيري از علما حضور داشتند، دعوت كردند و با او به بحث و جدل پرداختند تا اينكه او اظهار ناتواني كرد و تسليم شد و به باطل بودن عقايد و تفكراتي كه آن را ترويج ميكرد، اعتراف نمود و طي نامهاي، اينگونه اشتباه خود را بيان كرد. متن اعترافنامة او به اين صورت بود.
من كه مدّعي ارتباط با حضرت حجّت(عج) بودم، اعتراف ميكنم ادّعا ميكردم در خواب، امام(ع) و چهار نايب ايشان را ـ به ويژه نايب سوم، حسين بن روح(رض) ـ را ميديدم و به مردم ميگفتم: امام(ع) به من اشاره ميكرد كه ايشان را از طريق انجام برخي اعمال و خواندن برخي دعاها كه در كتابهاي دعا آمده در خواب ببينم. من در آن زمان نميدانستم كه بر خواب و رؤيا هيچ حكم شرعي مترتّب نميشود، امّا پس از ديدار با علماي اعلام و قانع شدن اينجانب به اينكه بر خواب و رؤيا هيچ حكم شرعي مترتب نميشود و اينكه تكيه بر آن در دين خداوند پاك جايز نيست و پس از آنكه براي اينجانب اثبات شد كه در زمان غيبت كبرا و پيش از خروج سفياني و پيش آمدن نشانة صيحه، نيابت و سفارت از ايشان و نواب ايشان، قابل قبول نيست، زيرا آنها در اين زمان در قيد حيات نيستند، با توجه به همة اينها، در محضر علماي اعلام، درستي همة اينها را از جانب خود مردود ميشمارم و خود را مسئول كارهاي كساني كه به مقتضاي اين خوابها ممكن است انجام دهند، نميدانم و از آن برائت ميجويم. و اگر كسي با من در اين مسئله به مخالفتپردازد، خود مسئوليّت آن را بر عهده خواهد داشت، زيرا من نيز با نظر و رأي علماي فاضل موافقم و بر اساس اين، خود را تحت فرمان و اختيار ايشان ميدانم و اگر پس از اين آشكار شود كه من در اينگونه موارد نقشي داشتهام، آنها ميتوانند هرگونه كه مصلحت بدانند در مورد من حكم دهند و رفتار كنند. من در اين اقرار و اعتراف به هيج وجه تحت فشار و ناراضي نبود، بلكه با رضايت تمام با توجه به اينكه آن را يك واجب شرعي ميدانم، آن را بيان كردم و برائت خود را از تمام اتهامات و شايعههاي نادرستي كه به ستم و به دروغ به من نسبت داده شده، اعلام ميكنم و خداوند بهترين گواه بر سخنان من است. و ستايش مخصوص خداوندي است كه در دين خود به ما بصيرت داده، ما را از نفاق و جدايي و مخالفت با همكيشان خود و فتنهها بر حذر داشته و از دردها و رنجها حفظ كرده است.
اين اعتراف در دهم شعبان 1409 ق. نوشته و منتشر شد. پس از اين اعترافنامه، علماي حاضر در اين جلسه متني در ذيل اعترافنامة عبدالوهاب حسن بصري به اين صورت نوشتند:«بيگمان، علما عقيده به نادرست بودن چنين ادعاهايي دارند و به تمام مسلمانان هشدار ميدهند كه مراقب باشند فريفتة چنين اشخاصي نشوند و به دعوت آنها پاسخ ندهند. علما بر اين باورند كه اينگونه جريانها، از جمله بدعتهايي است كه بيشترين ضربهها را به پيكرة دين وارد ميسازد و باعث به لرزه در آوردن اصول و ارزشهاي والاي آن در ميان مردم ميشود. مذهب تشيع بدين وسيله از اينگونه ادعاها اعلام بيزاري ميكند و هر كس بر چنين ادعاهايي اصرار ورزد، بيگمان بدعت گذار، گمراه و گمراه كننده است و مؤمنان بايد خود و ديگران را از اينگونه جريانها دور نگه دارند».
عبدالوهاب حسن بصري كه در گذشته ادعاي نيابت از امام قائم(ع) و چهار نايب ايشان، به ويژه حسين بن روح را داشت، شخصاً در حضور علما به صورت كتبي اعتراف نمود كه راه و روش او نادرست بوده و متن اعترافنامة او نيز در بالاي اين نوشته رهبر اين گروه آمده است».
از سرگيري فعاليت
با اينكه كار اين گروه به نوشتن آن اعترافنامه به وسيلة مؤسس آن ختم شد، امّا بار ديگر تاريخ تكرار شد و همان گونه كه علي محمّد شيرازي (باب) در ايران جرياناتي داشت، همانند آن در كشور بحرين به وقوع پيوست. پس از مناظره و بحث و جدل علما و فقهاي ايران با باب شيرازي، نتيجه اين شد كه در حضور جمع كثيري از علما و دولتمردان و در حضور ناصرالدّين شاه، اعلام توبه كرد و به خطّ خود سندي نوشت كه به توبهنامه معروف شد.1 امّا توبة باب مدّت زيادي دوام نداشت و پس از آن به دليل تكرار ادعاها و عقايد گذشتهاش، اعدام شد.
عبدالوهاب بصري نيز دقيقاً مانند باب، فعّاليّتهاي گذشتهاش را از سر گرفت، اما اين بار با محافظهكاري بسيار شديدي و به گونة بسيار مخفيانه و با روشهاي حيلهگرانه و بسيار پليدتر به كار خود ادامه ميدهد. اما با وجود همة اين محافظهكاريها و پنهان كاريها، اخبار فعاليت او دوباره منتشر شد و توجه علما و مراجع شيعة عتبات عاليات و عراق و ايران را به اين مسئله جلب كرده و در مورد آنها استفتائاتي شد و آنها در طي بيانات و فتواهايي، اين جنبش ضاله را محكوم كرده و مؤمنان را نسبت به گرد آمدن حول آنان، هشدار دادند.
در اين فتواها آمده است كه بايد تا حد توان از او و پيروانش دوري كرد و نبايد با آنها معاشرت كرد و حتي نماز خواند و برخي از علما، معتقدان به چنين مسائلي را فاسق دانستند.
علماي بحرين نيز در طي بيانيهاي، دعوت اين شخص را بدعت و نادرست دانستند و از كساني كه به چنين مسائلي اعتقاد دارند، خواستند تا به راه راست بازگردند.
برخي از ايشان كه فتوا صادر كرده يا بيانيه را امضا كردند، عبارتند از: محمّد امين زين الدين، سيّد عبدالاعلي سبزواري، علي الغروي، شيخ احمد آل عصفور، شيخ منصور الستري، شيخ عبدالامير الجمري، شيخ عيسي احمد قاسم، شيخ عبدالحسين علي التستري، شيخ عبدالعلي حمزه الحواج، شيخ سليمان المدني، سيد جواد الوداعي، ...
گروه انصار الامام المهدي
در شهر بصرة عراق نيز گروهي با نام «انصار الامام المهدي» اعلام وجود نمودند. رهبر آنان فردي به نام احمد الحسن بود كه ادعاي ارتباط با امام مهدي(ع) را داشت و ميگفت امام(ع) را ملاقات كرده و مستقيماً اوامر و دستوراتي از جانب ايشان دريافت ميكند. وي مدعي بود كه امام(ع) به او دستور تبليغ براي ايشان داده و به او فرموده است به همگان اعلام كند كه وي با امام(ع) در ارتباط است و از جانب او فرستاده شده و او وصيّ امام و همان «يماني» موعود است. پس از آن گروهي پيرو او شده و گفته شد كه بسياري از پيروانش، طلاب حوزة علمية نجف اشرف هستند، زيرا او دعوت خود را در سال 1423 ق. از آنجا شروع كرده است.
وي براساس آنچه در پايگاه اينترنتياش آمده، بيان ميكرد:ديدار اول من با امام مهدي(ع) در اين دنيا، در ضريح امام هادي و امام عسكري(ع) صورت گرفت. در اين ديدار امام مهدي(ع) را شناختم. اين اتفاق سالها پيش افتاد و پس از اين ديدار، بارها و بارها ايشان را ملاقات نمودم و ايشان مسائل بسياري را براي من روشن ساخت اما دستوري براي ابلاغ به شخص يا اشخاص خاصي به من نداد، بلكه آن راهنماييها تنها براي تعليم و تربيت و راهنمايي من به سوي فضايل اخلاقي الهي بود. ايشان مقداري علم و معرفت به بنده تفضل فرمود و مرا از انحرافهاي بزرگ موجود در حوزة علمية نجف آگاه ساخت؛ انحرافهاي علمي، عملي، اجتماعي، اقتصادي و سياسي يا انحراف شخصيتهاي بزرگ اين حوزة علميه. به هر حال روزها و ماهها از اين حوادث گذشت و خداوند بار ديگر خواست كه من با امام(ع) ديدار كنم. اينبار امام(ع) مرا به حوزة علمية نجف اشرف فرستاد تا آنچه به من فرموده بوده، به گروهي از طلبههاي حوزة علميه نيز انتقال دهم. اين، نقطة عطفي در تاريخ زندگي من به شمار ميآيد، زيرا اين نخستين باري بود كه امام مهدي به طور علني و آشكار به من مأموريت انجام كاري ميداد.
داستان اين ديدار نيز چنين است: شبي در خواب ديدم كه امام مهدي(ع) در كنار قبر سيد محمد(ع) ـ برادر امام عسكري(ع) ـ ايستاده بود و به من دستور داد براي ديدار ايشان به آنجا بروم. پس از آن بيدار شدم. ساعت 2 نيمه شب بود، چهار ركعت نماز شب خواندم سپس دوباره خوابيدم. دوباره خوابي بسيار شبيه به همين خواب ديدم و در آن خواب نيز امام مهدي(ع) قرار ملاقات با من ميگذاشت. اين بار از خواب بيدار شدم، ساعت 4 صبح بود. نماز شب را تمام كردم و نماز صبح را نيز به جا آوردم. دو روز بعد به سامرا مسافرت كردم و چيزي را ديدم كه تأييد كنندة اين دعوت به حق بود. پس از آن به بسياري از مردم خبرهايي در مورد امور غيبي دادم كه برخي از آنها، در مورد حوادث مهم و حوادث آينده بود. هر كس اين دعوت حق را تكذيب كند پشيمان خواهد شد. من اكنون در مقابل شما هستم... مردم را به پيروي از اين دعوت راستين هدايت كنيد. من آمادگي مباهله دارم و حتي آمادة بحث و جدل و مباهله با علماي تمام گروههاي مسلمان (شيعيان و اهل تسنن) و مسيحيان و يهوديان هستم. من ثابت خواهم كرد كه از جانب حضرت مهدي(ع) براي هدايت مسلمانان و از جانب حضرت عيسي(ع) براي مسيحيان و از جانب ايليا براي هدايت يهوديان فرستاده شدهام.
عوامل شكلگيري اين گروه
عوامل زمينهساز اين دعوت، وجود جوّ سرشار از ظلم و ستمي بود كه عراقيها در زمان صدام معدوم در آن زندگي ميكردند و اين خود باعث به وجود آمدن شرايط رواني، فكري و فرهنگي و ديني زمينهساز چنين ياوهگوييهايي شده بود و البته شرايط سياسي و نظامي خاصّ عراق در هنگام جنگها و پس از آن و خرابيها و ويرانيهاي زياد در اين كشور تا زمان سقوط بغداد در تاريخ 9/4/2003 م. و تحت اشغال نيروهاي آمريكايي در آمدن آن، به ويژه در بصره، نيز نقش زيادي در پيدايش چنين بدعتهايي داشته است. اين دعوت، از بصره آغاز شد. اين شهر در آن زمان تحت اشغال نيروهاي انگليسي بود كه سابقة درازي در سوء استفاده از شرايط و اشغالگري و فتنهانگيزي در جهان اسلام دارد. انديشة اصيل مهدويت به گونهاي اسفناك و بسيار بد، مورد سوء استفاده قرار گرفت و از اين بدعت و ادعاي ارتباط و امام با ادعاي مهدويت، با تكيه بر جوانب عقيدتي و رواني آن، در جهت اهداف سياسي و نظامي سوء استفاده شد. احمد حسن نخستين بيانيهاش را در ماه شوال 1424 ق. صادر كرد و نشان گروه او ستارهاي شش ضلعي (نماد يهوديان) است و از اينجا متوجه ميشويم كه دست چه كساني از آستين اين گروه بيرون آمده و چه كساني پشت پردهاند.
تفكرات اين گروه
ما در اينجا به طور خلاصه به ذكر افكار و عقايد اين گروه ـ آنگونه كه در پايگاه اينترنتيشان آمده ـ پرداخته و مجموعه براهين، استدلالها و مستنداتي را كه از نظر آنها تأكيد و تأييد كننده اين است كه احمد الحسن، وصي و فرستادة امام مهدي(ع) بوده و همان يماني موعود است، ميپردازيم.
ناظم العقيلي يكي از پيروان و معقتدان اين گروه در يادداشت «البلاغ المبين» در تاريخ 12/2/1425 ق. در اين مورد سخنان مفصلي دارد كه ما به ذكر بخشي از آن ميپردازيم (نكته مهم اين است كه احمد الحسن خود را فرستادة امام ميداند. كه به ادعاي آنها، امام مهدي(عج) تقريباً دو سال پيش او را براي هدايت مردم فرستاده و پيروانش ميگويند او مژده نزديكي زمان قيام امام(عج) را ميدهد، دشمنانش را بيم ميدهد و خواهان متحد و يكي شدن بشر و حركت به سوي انجام كارهاي نيك براي تعجيل در قيام حضرت است. ما اين مسئله را از پنج بعد مورد بحث و بررسي قرار ميدهيم:
1. از بعد روايي: اشاره به برخي روايات كه حاكي از آن است كه امام مهدي(عج) فرستاده، نمايندة يا نايبي ميفرستد و اشاره به روايتي كه در آن نام ياران امام آمده و در اين روايت آمده كه يكي از ياران امام، شخصي است از بصره به نام احمد،2. از بعد غيبي: مانند اخبار غيبي، خوابها و رؤياها و مكاشفات كه در اثر ارتباط با ائمه حاصل شده، البته بايد يادآور شد كه خواب و رؤيا، حجّت يا دليل و برهان درست يا نادرستي براي هيچ گونه دعوتي نميتواند باشد،
3. از بعد علمي: احمد الحسن از برخي علما دعوت به مناظره كرده، سپس آنها را در مناظره ناتوان شمرده و در پايان آنها را دعوت به مباهله كرده كه البته آنها اين درخواست را رد كردند و در نتيجه او آن را بزرگترين دليل براي صدق دعوي خود شمرده است، چگونه... ؟! خدا ميداند،
4. از بعد چگونگي و نوعي: نوع و محتواي دعوت و اصول و اهداف آن؛ بهرهبرداري از يك انديشة اصيل به گونهاي اسفناك و منحرف،
5. از بعد اعجازي: ادعاي اينكه او مانند پيامبران و اوليا معجزات و كراماتي دارد. همان گونه كه احمد الحسن در نخستين بيانية خود ميگويد:
نخستين معجزة من براي مسلمانان اين است كه من محل قبر حضرت فاطمه(س) جگرگوشة پيامبر را ميدانم، در حالي كه تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند كه كسي جز امام مهدي(ع) از محلّ قبر حضرت فاطمه(س) اطلاع ندراد. او ميگويد: حضرت مهدي(ع) محلّ قبر حضرت فاطمه را به او نشان داده است.
او ميگويد: قبر حضرت فاطمه(س) در كنار قبر امام حسن(ع) و چسبيده به آن است، گويي كه امام حسن(ع) در آغوش مادرش دفن شده است... آيا اين سخن او راست است. چگونه ميتوان به درستي و نادرستي سخن او پي برد.
از جمله افكار اين گروه كه آن را دليلي براي درستي دعوي خود ميشمارند، موارد ذيل است:
1. ادّعاي اينكه احمد الحسن همان يمني موعود است. در يكي از بيانيههاي او در تاريخ 21 ربيعالثاني 1426ق. اينگونه آمده كه، اولاً بايد دانست كه مكه جزء تهامه و تهامه جزء يمن است بنابراين محمّد و خاندان محمد(ص) همه يمني هستند، و يماني به سوي حضرت مهدي(ع) فرا ميخواند بنابراين يماني اولين نفر از مهديان و هدايتگران است و مشخص ميشود كه يماني اولين مهدي از دوازده مهدي است.
روايات اهل بيت(ع) نام و صفات و محل سكونت اولين مهدي را با تفصيل بيان كردهاند: نامش احمد و كنيهاش عبدالله يعني اسرائيل (بندة خدا) است. مردم علي رغم ميل خود او را اسرائيل مينامند. به اين ترتيب نام يماني احمد و از بصره است، بر گونة راستش نشاني دارد و در آغاز ظهورش جوان است و در سر زخمي دارد. به خدا سوگند رسول خدا و ائمه اطهار(ع) به دقت به توصيف من پرداخته و محل و جايگاه مرا معين كردهاند و بعد از اين سخن هيچ شك و شبههاي در احوال من باقي نمانده و مسئلة من روشنتر از خورشيد در وسط روز است. من اولين مهدي و يماني موعود هستم،
2. اين گروه ميگويد كه زمان ظهور همين زماني است كه ما در آن زندگي ميكنيم و علت آن هم وجود كساني است كه با امام زمان ارتباط دارند و براي ظهور ايشان مقدمهچيني ميكنند. همچنين ميپندارند كسي جز احمد الحسن ادعاي ملاقات با امام را نكرده است. دلايل بياساس و دروغيني مثل اين ميآورند،
3. علم حروف: احمد حسن ادعا ميكنند كه ميتواند از طريق علم حروف ثابت كند فرستادة حضرت مهدي است،
4. در اثبات دلايل خود به رؤيا و خواب تكيه دارند و ميگويند كه صحت اين رؤياها از جانب صدها نفر از مؤمنين تأييد شده،
5. ستارة داود: احمد الحسن ادعا ميكند كه حقيقت آن را دريافته و به دفاع از آن پرداخته است در حالي كه مسلمانان آن را سوزانده و لگدمال ميكنند. وي ميگويد، كلمة محمد بر روي آن واضح و آشكار است.
ادامه دارد...
مجتبي السادة
مترجم: سيد شاهپور حسيني
:: برچسبها:
ظهور،مهدویت،منجی،آخرالزمان،منتظران مهدی،مهدی موعو،نور تولی،مدعیان مهدویت،بابیت و سفارت،مدعیان مهدویت(بخش سوم)، ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0